یارو میره نونوایی میپرسه این نونا چنده شاطر بهش قیمت میده! یارو میگه حالا ما بریم یه دوری بزنیم!
بارونه
استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند رسید به اسم "بارانه" . شخص مورد نظر را که پیدا کرد.
پرسید: واسه چی بارانه؟
دختر جواب داد: واسه اینکه روز تولدم بارون می اومده.
برادر اهل دلی از ته
کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده.!
شوخی یا جدی
یکی می زنه زیر گوش دوستش اون عصبانی میشه یقه ی دوستش را می گیره میگه مرد حسابی جون ننه ات بگو جدی زدی یا شوخی بود.
دوستش با عصبانیت میگه :خیلی هم جدی بود. اولی میگه خدا را شکر آخه من با کسی شوخی ندارم.
سهمیهی بنزین
سهمیهی بنزین موتور گازی اعلام شد: روزی دو قاشق مربا خوری
ترافیک
غضنفر میاد تهران ، تو ترافیک گیر میکنه
میگه : ها ماشالا !
به این میگن عروسی !
بیسکویته
غضنفر تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبلش بهش میگن جواب بیسکویته. ولی تو همون اول نگو! اولش یه چند تا سوال کن که ضایع نشه. غضنفر میگه باشه و میره تو مسابقه، میپرسه: آقا، یک کویته؟! یارو میگه: نه. میگه: دوکویته؟ همینجوری میگه تا میرسه به نوزده کویت! یارو میگه: من یه راهنمایی بهتون میکنم، با چایی هم میخورنش. غضنفر میگه: آاااهان پس بگو، قنده؟
دوست با وفا
اقای مورگان مرده بود.
قبل از اینکه تابوتش را داخل قبر بگذارند یکی از دوستانش درب تابوت را باز کرد و چند سکه انداخت توش.
کشیش ازش پرسید: فکر میکنید این سکهها به دردش بخوره.
ـ اره فکر میکنم پول چند تا بطری آبجو بشه!
ـ ولی اونجا آبجوئی وجود نخواهد داشت پسرم.
ـ فکر نکنم مورگان بتونه بدون آبجو اونجا طاقت بیاره.
تاکسی
غضنفر از تاکسی پیاده می شه در و محکم می بنده، و می گه: پدر سگ خودتی!
راننده میگه: من که چیزی نگفتم.
غضنفر می گه: بعدا که می گی
فقر
دفترچه خاطرات غضنفر : خیلی فقیر بودیم ،هیچ پولی نداشتیم ، مادرم قادر به زاییدن من نبود ، خاله ام مرا زایید!
اطلاعاتی
به غضنفر می گن شغلت چیه؟می گه:یه اطلاعاتی هیچ وقت شغلشو به کسی نمی گه
آسانسور
یــارو داخل آسانسور میشه ،میبینه روش نوشته " ظرفیت هشت نفر "
با بی تحملی میگه : حالا کی حوصله داره منتظر اون هفت نفر دیگه وایسه .
فرق
دخترها هر چقدر هم که با هم فرق داشته باشن تو یه چیزی مشترکن....اونم اینه که همشون میگن که با بقیه فرق دارن!
نظر شما
به نظر شما با وجود وضعیت بحرانی دنیا و مشکلات فراوان و قانون جدید مجلس هنوز هم خوشگلا باید برقصن؟
شکلات
یارو سوار هواپیما میشه، میشینه کنار دست یک پیرمرده. خلاصه سر صحبت باز میشه و این دوتا نسبتاٌ با هم رفیق میشن. وسطای راه، یک مهمون دار میاد از پیرمرده میپرسه، پدر شما شکلات میل دارید؟ پیرمرده میگه: نه خیلی ممنون، من بواسیر دارم. مهمون داره از طرف میپرسه: شما چی؟ یارو میاد تریپ رفاقت بگذاره، میگه: نه مرسی. این رفیقمون بواسیر داره، باهم باز میکنیم میخوریم!
عشق جاودان
دختراصفهانی بایه پسرهمدانی دوست میشه وعشقشون جاودانه میشه میدونی چرا؟ آخه هیچ کدوم حاضرنبودن برای برقراری ارتباط باهم هزینه ای بپردازند!
ازدواج
ازدواج مثل مستراح مى مونه اونایى که تو هستن میخوان بیان بیرون و اونایى که بیرون هستن این پا اون پا میکنن برن تو !
نکنه!
یارو میره دستشویی هرچی زور زد آروغ میزد به خودش میگه : نکنه بر عکس نشستم !!!
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By SinaAzadbakht :.